دیدش که با زنجیرها و رشته هایی در دست به سوی او می آید.
پرسید: ای ابلیس! این رشته ها چیست که در دست توست؟
گفت: این ها انواع علایق، امیال و شهواتی است که در فرزند آدم یافته ام.
یحیی(ع) لحظه ای چشم به رشته ها دوخت و گفت:
آیا برای من نیز از این رشته ها سهمی هست؟
ابلیس نیشخندی به روی یحیی زد و گفت:
آری، هنگامی که از خوردن غذا سیر می شوی، سنگین شده و نسبت به نماز، ذکر و مناجات خدای خود بی رغبت می گردی.
یحیی با شنیدن سخن شیطان، سر به زیر انداخت و گفت:
به خدا سوگند که بعد از این هرگز شکم خود را از غذا پر نخواهم کرد.
شیطان از خشم سرخ شده و در حالی که از یحیی دور می شد گفت:
به خدا قسم که من نیز بعد از این هرگز مؤمنی را نصیحت نخواهم کرد...